سیاهه کردن. نوشتن. بقلم درآوردن: به اختیار بقلعۀ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت... مؤاخذه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360). بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنی گر در آنجا نام من بینی قلم در سر زنش. سعدی
سیاهه کردن. نوشتن. بقلم درآوردن: به اختیار بقلعۀ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت... مؤاخذه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360). بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنی گر در آنجا نام من بینی قلم در سر زنش. سعدی
لطف کردن. احسان کردن. نیکویی کردن: احسان چرا کنی و تفضل بجای آنک فردا به روز جنگ و جفا برکشی حسام. ناصرخسرو. سبک باش ای نسیم صبحگاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی. نظامی. رجوع به تفضل شود
لطف کردن. احسان کردن. نیکویی کردن: احسان چرا کنی و تفضل بجای آنک فردا به روز جنگ و جفا برکشی حسام. ناصرخسرو. سبک باش ای نسیم صبحگاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی. نظامی. رجوع به تفضل شود